دشمن بنده بود « درک هی »


دل ز من کنده بود « درگاهی »

بهرمن تیغ کینه آخته بود


لیک نیکو مرا شناخته بود

زان به حبسم فزون تر از یک ماه


با همه دشمنی نداشت نگاه

هست بیگانه « آیرم » با من


نیست با من نه دوستی نی دشمن

مار بهتر ز دشمن خانه


دشمن خانه به ز بیگانه

دشمن خانه روز بدبختی


بنهد دشمنی و سرسختی

چون که آرد ز دوستی ها یاد


خواهد از دست ، تیغ کینه نهاد

لیک بیگانه را خیال تو نیست


در پی شادی و ملال تو نیست

خاصه بیگانه ای که میر بود


در دلش کی غم اسیر بود

او چه داند به کس چه می گذرد


به اسیر قفس چه می ‎گذرد